محمدرضا پهلوی (۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی در تهران – ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی در قاهره) معروف به محمدرضا شاه پهلوی، ملقب به شاهنشاه، آریامهربهمعنای خورشید آریاییان و بزرگ ارتشتاران، دومین شاه سلسلهٔ پهلوی و واپسین پادشاه ایران (۲۵ شهریور ۱۳۲۰ – ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) بود. وی حاصل ازدواجرضاشاه و تاجالملوک آیرملو بود.
در شش سالگی پدرش پادشاه شد و او به ولیعهدی ایران رسید. تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه را در سوئیس به اتمام رساند و در بازگشت به ایران با درجه ستوان دوم از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. در جنگ جهانی دوم و همزمان با اشغال ایران در ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید و از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب ایران، ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر ایران پادشاهی کرد. در آغاز قدرت کمی داشت، ولی با پایان اشغال ایران و خروج نیروهای خارجی از کشور، با پشتیبانی امریکا و با سیاست نخست وزیر وقت، قوام السلطنه به حکومت خودمختار در آذربایجان و کردستان خاتمه داد. همچنین زمینهایی که پدرش از مالکان آنها گرفته بود را به صاحبان پیشینشان بازگرداند.
مدتی پس از نجات از یک ترور نافرجام، با تشکیل مجلس سنا بر قدرت و اقتدار خود افزود. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق بهراه انداختند. با شکستخوردنکودتای ۲۵ مرداد محمدرضا شاه ایران را ترک کرد و به ایتالیا گریخت، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق برکنار شد و شاه باریدیگر به قدرت رسید.
شاه به توسعه اقتصادی و افرایش قدرت نظامی کشور علاقه داشت و بخش زیادی از درآمد نفتی کشور را صرف ارتش ایران مینمود. او تحت عنوان انقلاب سفیدو با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرنترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم مجموعهای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود. محمدرضا شاه نظام تکحزبی را در کشور حاکم کرد و عملاً در شانزده سال پایان پادشاهی تقریباً هیچ یک از تصمیمات کلیدی کشوری بدون نظر مساعد او گرفته نمیشد. سرانجام او در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۵۷ و در پی اعتراضهای گسترشیافته مخالفان به رهبری روحالله خمینی، ایران را برای همیشه ترک کرد. وی در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
در طول زندگی، چهار کتاب درباره زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آنها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او سرانجام در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی، در مصر درگذشت و در یکی از مهمترین مساجد قاهره به نام مسجد رفاعی به خاک سپرده شد.
پیش از پادشاهی
محمدرضا پهلوی در روز ۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی (۱ صفر ۱۳۳۸، ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹) در خانهای اجارهای در محله دروازه قزوین تهران زاده شد. پدر او «رضا سوادکوهی» (بعدها «رضاخان میرپنج» و بعدتر «رضاشاه پهلوی») و مادرش نیمتاج[۳] (بعدها تاجالملوک آیرملو) بود.[۴]
سه ماه پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن پدرش، خانواده او به خانهای بزرگتر نقل مکان کردند. در این هنگام محمدرضا تنها دو سال داشت. او با پدر و مادر، دو خواهر و یک برادرش به نامهای شمس (۱۲۹۶-۱۳۷۴)، اشرف (دوقلو با محمدرضا) و علیرضا پهلوی (۱۳۰۱-۱۳۳۳) به خانه تازه خود رفتند. در این خانه او زبان فرانسوی و کلیاتی درباره فرهنگ غرب، انقلاب فرانسه، روشنفکران غربی و تاریخ غرب را نزد پرستار فرانسویاش مادام ارفع آموخت.[۵]
محمدرضا پس از به پادشاهی رسیدن پدرش و در هفت سالگی به ولیعهدی رسید. در مراسم تاجگذاری پدرش، برای محمدرضا یک تاج اختصاصی ساخته شد. از آن پس، محمدرضا به کاخی اختصاصی درمجموعه قاجاری گلستان برای آغاز آموزشهای رسمی پادشاهی منتقل شد و به همراه بیست تن از همکلاسیهای دست چین شده به مدرسه نظام رفت. رضا شاه تلاش میکرد تا با محمدرضا مانند سایر دانشآموزان کلاس رفتار شود. ولی این کار در عمل ممکن نبود. زیرا همه میدانستند که او ولیعهد است و این یک واقعیت تغییر ناپذیر بود.[۶]
سفر به سوییس
محمدرضا پهلوی در پانزدهم شهریور ۱۳۱۰ برای ادامه تحصیل به سوئیس اعزام شد. کشور سوئیس به دقت انتخاب شده بود. این کشور غربی و اروپایی، ولی در اروپای سیاست زده آن روزها، غیر سیاسی بود. خانوادهاش او را تا انزلی بدرقه کردند. کشتی بعد از دو روز به باکو رسید و در ادامه سفر، محمدرضا و همراهانش با قطار و از راه لهستان و آلمان به ژنو در سوئیس رفتند و برای مدت دو هفته در کنسولگری ایران در ژنو اقامت کردند. همراهان اصلی وی در این سفر علیرضا پهلوی، تیمورتاش و پسرش مهرپور تیمورتاش، دکتر علیاصغر نفیسی (پیشکار ولیعهد) و مستشارالملک (آموزگار زبان فارسی ولیعهد) بودند.[۷]
با آن که قرار بود ولیعهد در شهر لوزان در دبیرستان لهروزه تحصیل کند، ولی به علت ناهماهنگی در ثبت نام، به مدت یکسال در یک مدرسه معمولی[۸] تحصیل نمود. در سال اول در منزل یک خانواده سوئیسی اقامت نمود. از سال بعد وی به دبیرستان لهروزه[۹] منتقل شد. او در آغاز نمیدانست چگونه باید با پسرانی که اهمیت نمیدادند او ولیعهد است، رفتار کند. در ایران او عادت داشت که رفتار متفاوتی با او بشود.[۱۰]
دبیرستان لهروزه از گرانقیمتترین مدارس جهان است.[۱۱] دروس سخت و سنگین دبیرستان، آموزش اضافه زبان و ادبیات فارسی و سختگیری بیش از حد دکتر نفیسی باعث شده بود تا محمدرضا از شرایط موجود ناراضی باشد. او وظیفه داشت که هر هفته برای پدرش نامهای بنویسد و گزارشی از وضع خود و برادرش علیرضا را به پدرش ارائه کند. در تهران این نامهها با تشریفات خاصی به رضا شاه ارائه میشد.[۱۲]
شاه خود در کتاب ماموریت برای وطنم ادعا نمودهاست که پیش از بازگشت به ایران در سال ۱۹۳۶ موفق به دریافت دیپلم از مدرسه له روزه شدهاست. اما سوابق موجود در مدرسه نشان میدهد که محمدرضا پیش از دریافت دیپلم، به درخواست پدرش و به دلایل سیاسی به ایران بازگشتهاست و تحصیلاتش را در ایران ادامه دادهاست. سوابق مدرسه له روزه، محمدرضا را دانشآموزی «بسیار خوب» توصیف میکنند.[۱۳]
بازگشت به ایران
محمدرضا پهلوی درحال ورود به مدرسه نظام
نوشتار اصلی: جوانی محمدرضا پهلوی
اقامت محمدرضا در سوئیس ۵ سال به طول انجامید. او در ۱۷ سالگی از سوئیس به ایران بازگشت و در دانشکده افسری مشغول به تحصیل شد. نظام آموزشی این دانشکده بر اساس روشهای مدرسه نظامی سن سیر[۱۴] بود. او دو سال بعد و در ۱۹ سالگی با درجه ستوان دوم از این دانشکده فارغالتحصیل شد. در این دوره او با فتحالله مینباشیانآشنا شد و تحت تأثیر او قرار گرفت.[۱۵]
در این دوره، نشستهای روزانه منظمی میان محمدرضا و پدرش انجام میگرفت. پس از فارغالتحصیلی، او به مقام بازرسی ارتش شاهنشاهی رسید. علاوه بر این، رضا شاه به تدریج محمدرضا را حتی در تصمیمگیریهای مهم خود در امور جاری کشور دخالت داد. او در بیشتر سفرها به گوشه و کنار کشور، رضا شاه را همراهی میکرد. محسن صدربا ذکر خاطرهای نشان میدهد که رضا شاه، به توصیههای محمدرضا عمل مینمودهاست.[۱۶]
سالهای آغازین پادشاهی
سوگند پادشاهی محمدرضا در مجلس شورای ملی
نوشتار اصلی: اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
نوشتار اصلی: آغاز پادشاهی محمدرضا پهلوی
در شهریور ۱۳۲۰ کشور ایران به دست نیروهای دو کشور انگلستان و شوروی (و بعدها آمریکا) اشغال گردید و رضاشاه از پادشاهی برکنار و تبعید شد.[۱۷] مذاکرات میان نمایندگان اشغالگران بر سر تعیین پادشاه جدید مدتی به طول انجامید. گزینه دیگر بریتانیا به غیر از محمدرضا، پسر محمدحسن میرزا نوه محمدعلی شاه قاجار (ساکن انگلستان و افسرنیروی دریایی سلطنتی بریتانیا) بود.[۱۸][۱۹] ولی سرانجام به پیشنهاد انگلستان و با توافق شوروی و آمریکا، محمدرضا پهلوی به جای پدرش به پادشاهی برگزیده شد. مجلس ایران نیز این تغییرات را تصویب نمود. بنابراین از دید انگلستان، پادشاهی محمدرضا «انتخاب آزادانه مردم ایران» تعبیر شد.[۲۰]
جنگ و پیامدهای آن
دیدار با وینستون چرچیل در خلال کنفرانس تهران در سفارت شوروی در تهران
نوشتار اصلی: اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
او زمانی به پادشاهی رسید که تنها ۲۲ سال داشت. در میان اطرافیان به کسی اعتماد نداشت، ولی با آنان به شکلی دموکراتیک برخورد میکرد. او متوجه شد که درمسکو، مذاکراتی برای پادشاهی برادرش عبدالرضا انجام شدهاست. پدرش قبلاً یکبار به او گفته بود که مایل است پیش از مرگش، همه مشکلات را از میان بردارد تا محمدرضا به راحتی حکومت کند. برداشت او این بود که پدرش وقتی این حرف را گفته، فکر میکرده که او توانایی لازم برای حکومتکردن نداشتهاست. حتی خود او نیز مطمئن نبود که بدون حمایت پدرش بتواند بر امور مسلط شود.[۲۱]
زمانی که سه مرد قدرتمند آن روزگار (وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و ژوزف استالین) برای شرکت در کنفرانس تهران به تهران رفتند،[۲۲] میزبانی او را نپذیرفتند و در سفارتهای خود اقامت کردند.[۲۳] تنها استالین بود که به دیدار وی رفت. شاه جوان ناچار شد برای ملاقات با چرچیل و روزولت، به سفارت شوروی (که محل کنفرانس بود) برود. او از اینکه اینگونه تحقیر شد رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت.[۲۴]
قراربود متفقین حداکثر تا ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای خود را از ایران خارج کنند، ولی شوروی در عمل، این قرار را زیر پا گذاشت. پیشهوری با حمایت شوروی در تبریز و قاضی محمد در کردستان علم خودمختاری برداشتند.[۲۵] شاه اینبار با کمک آمریکا[۲۶] و سیاست قوام السلطنه موفق شد حمایت شوروی را از شورشیان بردارد و با کمک ارتش، آذربایجان و کردستان را آزاد کند. او همچنین فرصت یافت تا اقتدار از دست رفته خود را بازگرداند و قدرت را در دست خود قبضه کند.[۲۷] روزنامهها با عناوینی همچون «نخستین دستاورد بزرگ در راهی طولانی» و «خطر تجزیه ایران توسط یک پهلوی برطرف شد» از او در تبریز استقبال کردند.[۲۸]
او همچنین با بازگرداندن مالکیت زمینهای رضا شاه به مالکین اصلی و اولیه آن محبوبی
ت بیشتری در عرصه داخلی کسب کرد.[۲۹]
ترور در دانشگاه تهران
محمدرضا پهلوی پس از ترور نافرجام در سال۱۳۲۷ خورشیدی
در دی ۱۳۲۷ شایعاتی به وزارت امور خارجه آمریکا رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح قانون اساسی و بالابردن قدرت خود در مقابل مجلس است. تنها یکماه بعد در ۱۵ بهمن با ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران این فرصت به دست وی افتاد.[۳۰] فقط یکی از گلولههای ضارب، ناصر فخرآرایی، به شاه برخورد کرد. ولی باعث آسیب جدی شاه نشد.[۳۱] چند لحظه بعد، ضارب بدون بازجویی در همان محل ترور کشته شد و انگیزههای او از این کار در پردهای از ابهام باقیماند.[۳۲]
بعدها گفته شد که وی عضو یک گروه کمونیستی-اسلامی بودهاست. شاه با همین بهانه، نهتنها همه مخالفین مذهبی و چپگرای خود را سرکوب کرد،[۳۳] بلکه حتی به شکلی غیررسمی انگشت اتهام را به سوی انگلستان نیز نشانه گرفت.[۳۴] این در شرایطی بود که از سوی انگلستان تحت فشار قرارداشت تا قرارداد نفتی جدیدی با آنان امضا کند.[۳۵]به گفته یرواند آبراهامیان شاه به بهانهٔ این ترور، یک کودتای سلطنتی به راه انداخت.[۳۶] این ترور «موهبتی در لباس مبدل برای شاه» بود.[۳۷]
سپس در شرایطی که حکومت نظامی اعلام شده بود، انتخابات مجلس مؤسسان برگزار شد.[۳۸] این مجلس علاوهبر افزایش اختیارات شاه،[۳۹] تشکیل مجلس سنایی را تصویب کرد که نیمی از سناتورهای آن از سوی شاه منصوب میشدند.[۴۰]
در یک گزارش دولتی آمریکایی در بهار ۱۳۲۸ (چند ماه پس از ترور) چنین درج شدهاست: «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شدهاست. او که تاکنون تظاهر میکرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای اینکار را.»[۴۱]
ملی شدن صنعت نفت
پالایشگاه نفت آبادان در دوره ملی شدن صنعت نفت ایران
نوشتار اصلی: نهضت ملیشدن نفت
در طول دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه میلادی، سهم درآمد ایران از قرارداد ۱۹۳۳ بسیار کم بود.[۴۲] به عنوان نمونه در سال ۱۹۵۰ میلادی، (بالاترین درآمد ایران) سهم ایران به کمتر از ۱۲ درصد رسیده بود[۴۳] و مجموع دریافتی ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس، تنها ۱۶ میلیون پوند بود. در همین سال دولت انگلستان از درآمدهای این شرکت تنها نزدیک به ۵۱ میلیون پوند مالیات اخذ میکرد. این قرارداد قرار بود در سال ۱۹۶۱ خاتمه یابد و شاه تحت فشار قرار گرفته بود تا قرارداد گس-گلشائیان را که خاتمه آن سال ۱۹۹۳ بود بپذیرد.[۴۴][۴۵] مدیران انگلیسی شرکت نفت ایران و انگلیس حس میکردند تا زمانی که بر شاه نفوذ دارند، نیاز به هیچ تغییری نیست. آنان شاه را به دلیل نقش انگلستان در به قدرت رسیدن وی، به این کشور مدیون میدانستند.[۴۶]
پیش از آغاز مبارزات ملی شدن نفت و پیش از مذاکرات گس-گلشائیان، شاه و رزمآرا به دنبال اجرایی شدن مدل ۵۰-۵۰ بودند. شاه نگران بود که هرگونه تلاش برای ملی کردن نفت، منجر به خراب شدن روابط میان ایران و انگلستان شود.[۴۷] با آغاز مذاکرات گس و گلشائیان، شاه هیأت دولت را در چانهزنیها آموزش میداد. سرانجام او به هیأت دولت گفت که قیمت تضمینی توافق شده را بپذیرند و به اینترتیب، قرارداد گس–گلشائیان به امضا رسید. لایحه مزبور ۴ روز پیش از پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی برای تصویب به مجلس رفت، ولی با هوشیاری فراکسیون اقلیت، دوره مجلس پیش از تصویب قرارداد، خاتمه یافت.[۴۸]
با تشکیل مجلس شانزدهم، نه تنها قرارداد گس-گلشائیان رد شد، بلکه ماده واحده قانون ملی شدن صنعت نفت در دستورکار مجلس قرار گرفت. سفارت انگلستان از طریق اسدالله علم از شاه خواست تا تمام تلاش خود را برای ممانعت از تصویب این طرح انجام دهد. ولی شاه در این مرحله مصمم بود تا در کار مجلس دخالت نکند. درواقع افکار عمومی چنان بود که هیچ حکومتی حاضر به مخالفت یا رد کردن این طرح نبود.[۴۹] حتی زمانی که آمریکاییها به او هشدار دادند که ملی شدن صنعت نفت در ایران، منافع نفتی آمریکا در سایر نقاط جهان را نیز به خطر انداختهاست، شاه از آمریکاییها خواست که از او نخواهند که با این طرح مخالفت کند. او از قدرت روز افزون جبهه ملی در بهت فرو رفته بود.[۵۰] سرانجام طرح به تصویب رسید و صنعت نفت ملی شد.[۵۱]
کودتای 28 مرداد
شاه به شیوه حکومت استبدادی معتقد بود.[۵۲] او مایل بود مانند پدرش با روش مشت آهنین حکومت کند و در عوض، محمد مصدق میخواست شاه، نقشی مانند پادشاه انگلستان داشته باشد. این مسأله عامل اصلی اختلاف شاه با نخست وزیرش مصدق گردید. مصدق تلاش کرد تا پستوزارت جنگ را از کنترل شاه خارج کند. شاه نپذیرفت. مصدق استعفا کرد. ولی با گسترش اعتراضات، شاه ناچار به عقب نشینی شد. مصدق به قدرت بازگشت و خانواده شاه را از کشور تبعید کرد.[۵۳] در این دوره مصدق به وضوح، قدرت برتر کشور (نسبت به شاه) بود.[۵۴]
یک سال پس از رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شاه طی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با طرح سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، مصدقرا برکنار نمود. این عملیات از روز ۲۵ مرداد آغاز شد. شاه پیش از آغاز عملیات به ویلایش در کلاردشت رفت و با شکست خوردن اولین مرحله ازکودتای ۲۵ مرداد ابتدا به بغداد و سپس به رم گریخت. ولی سه روز بعد، طرفداران شاه موفق به اجرای کودتای ۲۸ مرداد و تسخیر ساختمان رادیو سایر مراکز دولتی شدند. تنها پس از آن بود که شاه به ایران بازگشت. مصدق برکنار، زندانی و پس از پایان دوره زندان، به احمدآباد تبعید شد.[۵۵]
پس از کودتای ۲۸ مرداد
شاه و خانواده پس از جشن تاجگذاری
شاه و اردشیر زاهدی در سفر حج
نوشتارهای اصلی: حکومت محمدرضا پهلوی و تاجگذاری محمدرضا پهلوی
یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، با تلاش شاه قرارداد کنسرسیوم به امضا رسید. بر اساس این قرارداد، کنسرسیومی از کارتلهای نفتی آمریکایی، بریتانیایی،فرانسوی و هلندی، انحصار استخراج و تولید نفت در سراسر خاک ایران را به دست آوردند. سهم درآمد ایران بر پایه ۵۰-۵۰ درنظر گرفته شد.[۵۶]
پس از وقایع ۲۸ مرداد، حکومت شاه مورد حمایت غرب قرار گرفت و قدرت او رو به رشد گذاشت.[۵۷] در زمستان ۱۳۳۳، دانشگاه کلمبیا در نیویورک به محمدرضا پهلویدکترای افتخاری حقوق داد.[۵۸]
برنامه اول توسعه اقتصاد سال ۱۹۴۹ به علت نبود درآمدهای نفتی در دوران ملی شدن نفت عقیم ماند. اما در طی برنامه دوم توسعه اقتصادی بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۲ میلادی پروژههای متعدد برق-آبی به اجرا درآمد که بخشی از این موفقیت بخاطر کشف میادین جدید نفتی در حوالی قم در سال ۱۹۵۶ بود.[۵۹] از سال ۱۹۵۷ ایران اولین سری قراردادهای نفتی برپایه مشارکت را با شرکتهای خارجی منعقد کرد. این نوع قراردادها از نظر روانی برای ایرانیان راضی کنندهتر بود تا قراردادهای قبلی با شرکت نفت ایران-انگلیس که براساس درصد از سود (Royalties) بود.[۶۰]
در سال ۱۹۵۷ میلادی شاه به این نتیجه رسید که اوضاع داخلی ایران به آرامش نسبی کافی رسیدهاست که فعالیتهای سیاسی در حد محدودی مجاز باشد. در این سال وضعیت حکومت نظامی لغو شد. شاه تلاشی جدید در جهت تشکیل سیستم پارلمانی به سبک غربی کرد. او دو حزب «ساختگی» با نامهای میلیون و یک حزب مخالف «وفادار» به نام مردم تشکیل داد. اما این تلاش موفقیت آمیز نبود. در زمان اعتراضات به تقلب در انتخابات مجلس بیستم باعث شد که شاه این مجلس را منحل کند.[۶۱]
شاه متقاعد شده بود که از دید مردم ایران او رهبری قدرتمند و محبوب است. او خود را رهبری عادل میدانست که ۹۹% مردم ایران پشتیبان برنامههای او برای توسعه ایران هستند.[۶۲] با اینحال سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تحت فرمان شاه تشکیل شد و وظیفه امنیت داخلی را بهعهده گرفت[۶۳] و در عمل به سرکوب مخالفان داخلی پرداخت.[۶۴]
سقوط نظامهای سلطنتی در کشورهای مصر و عراق در دهه پنجاه میلادی شاه را بیمناک نمود. ولی تا سال ۱۹۵۸ شاه موفق شد که تمام قدرت در ایران را در مشت خود بگیرد. نخست وزیران اکنون موظف بودند که مستقیماً به او گزارش بدهند. در این زمان شاه در ملاقاتی با کابینه گفت که او سرچشمه قدرت در کشور است و جزییات وقایع در تمامسازمان دولتی باید به اطلاع او رساندهشود.[۶۵] bv در سال ۱۹۵۸ سیاستگذاران امریکا٬ بسیار نگران سطح نارضایتی در طبقه متوسط بودند و وقوع یک انقلاب یا کودتای نظامی را در این زمان پیشبینی میکردند. در این زمان امریکا به این نتیجه رسید که باید از شاه حمایت نمود٬ اما باید همزمان تمام تلاشها را برای تشویق شاه برای انجام اصلاحات ضروری به کار برد.[۶۶]
در شهریور ۱۳۳۹، اوپک با مشارکت ایران پایهگذاری گردید. در طول سالهای بعد شاه هیچگاه اشتیاق خود را برای افزایش قیمت نفت مخفی نکرد. او همه ساله نمایندهای به نزد روسای کنسرسیوم میفرستاد و از آنان میخواست تا سهم ایران را افزایش دهند. افزایش درآمد نفتی طی این سالها مخارج توسعه نظامیمورد نظر شاه را تأمین میکرد.[۶۷] شاه در روز تولد ۴۸ سالگی خود، تاجگذاری کرد.[۶۸]
بازدید رسمی از پالایشگاه آبادان
پس از انقلاب سفید
نوشتار اصلی: انقلاب سفید
محمدرضا پهلوی انقلاب شاه و مردم را آغاز میکند.
رژه سپاهیان دانش به مناسبت سالروز انقلاب سفید.
فشار امریکا بر شاه برای آغاز اصلاحات در ایران از سه سال پایانی ریاست جمهوری آیزنهاور شروع شد.[۶۹] هر چند شاه از زمان رسیدن به سلطنت در مورد ضرورت اصلاحات اراضی سخن می راند.[۷۰] به گفته عباس میلانی نشانههای مخدوش شدن چهره شاه و قدرت مخالفان در شکل دادن افکار عمومی را این زمان میتوان دید. برخلاف سابقه طولانی طرح ایدههای شاه برای اصلاحات اراضی٬ افکار عمومی در این زمان چنین میپنداشت که این اصلاحات با «دستور» امریکا شروع شدهاست.[۷۱] به گفته سعید رهنما و سهراب بهداد٬ در سال ۱۳۴۱ شاه تحت فشار کندی،[۷۲] و با کمک دو نخست وزیر قابل به نامهای علی امینی و اسدالله علم و وزیر کشاورزی بنام حسن ارسنجانی[۷۳] مجموعهای از اصلاحات اقتصادی-اجتماعی را با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» به اجرا گذاشت. این مجموعه در ابتدا شامل اصلاحات ارضی و چهار اصل دیگر بود[۷۴] که بعدها به نوزده اصل افزایش یافت.[۷۵] سپاه دانش، سپاه ترویج و آبادانی و سپاه بهداشت در قالب همین مجموعه بنیانگذاری شدند.[۷۶]
مخالفان اصلی برنامههای اصلاحی شاه دو گروه قدرتمند بودند: جبهه ملی از سویی و طبقه مذهبی و متحدانشان در بازار از سوی دیگر. جبهه ملی در اعلامیهای در ۱۱ نوامبر ۱۹۶۱ (۲۰ آبان ۱۳۴۰) انقلاب سفید را «بازگشت به استبداد» دانست. علما نیز مخالف افزایش قدرت شاه٬ اصلاحات اراضی و اعطای حقوق مدنی به زنان بودند.[۷۷]در فوریه ٬۱۹۶۰ حسین بروجردی٬ روحانی عظمای شیعه٬ فتوایی مبنی بر حرام بودن تصرف اراضی صادر نمود. در ۵ ژوئن ۱۹۶۳ (۱۵ خرداد ۱۳۴۲) علما تظاهرات خشونتآمیزی را در تهران ترتیب دادند که توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد. روحالله خمینی دستگیر شد[۷۸] و مدتی را در زندان گذراند. خمینی سال بعد به ترکیه و سپس به عراق تبعید شد.[۷۹]
شاه گمان داشت که با اجرای اصلاحات ارضی، نهتنها حمایت آمریکا را به دست خواهد آورد، بلکه با از میان برداشتن نظام ارباب رعیتی، دهقانان را نیز به جمع حامیان خود خواهد افزود.[۸۰] هدف رسمی این بود که ایران تا پایان قرن بیستم در بین مدرنترین کشورهای جهان قرار داشته باشد.[۸۱]
در عمل، انقلاب سفید شاه، به نتیجه مطلوب شاه، نرسید.[۸۲] شاه انقلاب سفید خود را به «بزرگترین نمایش تبلیغاتی که دنیا تاکنون دیده بود» تبدیل کرد.[۸۳] انجام این اصلاحات، نظام تولید ثروت طبقه اشراف را که از متحدان شاه بودند، دگرگون کرد. از سوی دیگر انقلاب سفید، شکاف میان مذهبیها با شاه را گسترده کرد.[۸۴] از میان اصلهای انقلاب سفید، اصلی که بیش از بقیه موجب تحریک و موضعگیری مخالفان مذهبی گردید، اصل حق رأی زنان بود.[۸۵] در یک گزارش سازمان سیا آمدهاست که هر روز ایرانیان بیشتر و بیشتری اصلاحات موجود در این برنامه را رد میکنند.[۸۶]
یک ارزیابی اطلاعاتی سازمان سیا در هشت اکتبر ۱۹۷۱ در مورد ایران٬ در ابتدا به تمجید اخلاق کاری شاه و موفقیتهای او در بهبود معشیت مردم میپردازد و مینویسد «بیشتر مردم به قدری سرگرم موفقیت در حوزههای دیگر هستند که فرصتی در مورد نق زدن در مورد سیاست ندارند.» این گزارش شاه را فردی «ایزوله» میخواند که در محیط رسمی دربار و در وضعیت «نبود تاسف آور ارتباط از پایین به بالا به سوی او» بسر میبرد. هیچ یک از مقامات ایران جرات نمیکنند اشتباه بودن کاری از شاه را به او گوشزد کنند.[۸۷]
شاه بار دیگر در ۲۱ فروردین سال ۱۳۴۴ خورشیدی در برابر پلههای کاخ مرمر به دست یکی از سربازان وظیفه گارد جاویدان به نام رضا شمسآبادی ترور شد. این ترور نیز نافرجام ماند و شاه هیچ آسیبی ندید.[۸۸]
با وقوع جنگ اعراب و اسرائیل و تحریم فروش نفت توسط کشورهای عربی[۸۹] شاه حاضر به پیوستن به تحریم نفتی نشد.[۹۰] ایران،
عربستان را از لحاظ تولید نفت پشت سر گذاشت و در سال ۱۹۷۰ بزرگترین تولید کننده نفت در خاورمیانه شد.[۹۱] ریچارد نیکسون برای مقابله با قیمت بالای نفت ناچار شد تا دو بار (در سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲) ارزش دلار را کاهش دهد. اوپک نیز به رهبری شاه با این حرکت مقابله کرد و دو بار(هر بار اندکی پس از کاهش ارزش دلار) قیمت نفت را افزایش داد. از سوی دیگر، اکتشاف نفت در داخل مرزهای آبی خلیج فارس، به شاه این امکان را داد تا با شرکتهای کوچک و جدید خارج از کنسرسیوم، قراردادهای کشف و استخراججدید منعقد کند.[۹۲]
در فاصله دهساله ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۲ تولید ناخالص ملی چهار برابر شد و استانداردهای بهداشت به نحو چشمگیری افزایش یافت. در نتیجه رشد جمعیت به میزان هشدار دهنده ۳٪ درصد در سال رسید و ایران دیگر قادر به تولید مواد غذایی مورد نیاز خود نبود. در سال ۱۹۶۷ دین راسک پایان رسمی کمکهای اقتصادی امریکا به ایران را اعلام نمود. در بین سالهای ۱۹۵۳ تا ۶۷ ایران ۶۰۵ میلیون دلار کمک مالی و ۱۱۲ میلیون دلار مواد غذایی در قالب برنامه «غذا در برابر صلح» دریافت نمود.[۹۳]
با این وجود٬ مخالفان شاه از هر فرصتی برای خوار و خفیف نشان دادن شاه نهایت استفاده را میکردند و حاضر به پذیرش هیچ پیشرفتی توسط شاه نبودند. برای مثال٬ نقش شاه در اوپک را سند دیگری بر «نوکری» امپریالیست امریکا توسط شاه عنوان میکردند. آنان این تئوری را پیشنهاد میکردند که قیمت بالای نفت٬ باری بر روی ژاپن و اروپا و به سود امریکا است.[۹۴] مثال دیگری که رویکرد شاه و مخالفانش در مورد مسائل سیاسی را نشان میدهد٬ مسأله زندانیان سیاسی بود. مخالفان این ادعای عجیب را مطرح میساختند که در ایران «صدها هزار» زندانی سیاسی وجود دارد در حالی که تعداد واقعی زندانیان سیاسی چیزی نزدیک به چهار هزار نفر بود. یا ادعا میکردند که هزاران نفر زیر شکنجه ساواک کشته شدهاند٬ در صورتی که تعداد واقعی افرادی که در طول سی و هفت سال سلطنت محمدرضا بهخاطر جرایم سیاسی اعدام شدند حدود ۱۵۰۰ نفر بود. هرچند این رقم هنوز رقم بالایی است٬ اما کمتر از ارقامی است که توسط مخالفان پیشنهاد میشد.[۹۵] در نقطه مقابل٬ هرگاه شاه با سؤال رسانههای غربی در مورد زندانیان سیاسی و شکنجه در ایران مواجهمیشد٬ با عنوان اینکه در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد و زندانیان٬ تنها جنایتکاران هستند٬ از کنار این سؤالات میگذشت.[۹۶]
در ابتدای دهه پنجاه خورشیدی، میلیونها دلار برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در تخت جمشید هزینه شد و بزرگترین اجتماع سران کشورهای جهان در آنجا برگزار شد.[۹۷] در سال ۱۳۵۴، شاه مبداء تاریخ را به ۵۵۹ قبل از میلاد تغییر داد و گاهشماری شاهنشاهی را، تاریخ رسمی کشور اعلام کرد. دو سال بعد و در جریان انقلاب، دوباره گاهشماری هجری خورشیدی، گاهشماری رسمی کشور اعلام شد.[۹۸]
از سال ۱۹۷۲ فعالیتهای تروریستی شدت میگیرد و ایران در وضعیت «حلقه نفرت» فرانتس فانون گیر میافتد: ترور٬ ضد ترور٬ خشونت٬ خشونت متقابل. خشونت افزاینده برخورد نیروهای امنیتی باعث انتقاد کمیسیون بینالمللی قضات در سال ۱۹۷۲ و سازمان عفو بینالملل در سال ۱۹۷۴ میشود. در سال ۱۹۷۵ کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در حدی بهبود یافته است که نیازی به عکسالعملی در مورد ایران نیست.[۹۹]
ارتش
شاه یکی از پرزرقوبرقترین ارتشهای جهان را در ایران ایجاد کرده بود.[۱۰۰] بخش زیادی از درآمد نفتی کشور به تجهیز ارتش اختصاص مییافت. به طوری که سفر های متعدد به انگلیس و دیگر کشور های قدرتمند می کرد و پس از ایجاد رابطه دوستانه با آن ها به خرید تجهیزات نظامی می پرداخت.[۱۰۱] حتی حامیانی مانند تیمسار دوایت آیزنهاور نگرانی خود را، از پرداختن بیشاز حد شاه به بودجه نظامی، پنهان نمیکردند. او در یک تلگراف محرمانه، شاه را دارای «وسواس نظامی» توصیف کردهاست.[۱۰۲]
شاه، که خود را یک نابغه نظامی میداند. احساس میکند که کشورش توان نظامی کافی برای دفاع از خود نداشته، یا، مردم ایران وجود چنین قدرتی را در ارتش باور ندارند. او گمان میکند که به تسلیحات مدرن بیشتری برای نمایش نیاز دارد.
سیاست داخلی
دیدار شاه با روحانیون شیعه.
با آغاز سلطنت شاه جوان در ۱۳۲۰، احزاب شروع به شکلگیری کردند. تا پیش از واقعه ترور دانشگاه تهران، حزب توده ایران، موفقترین حزب از میان احزاب بود. پس از این ترور، حزب توده ایران غیر قانونی اعلام شد. با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فعالیت احزاب ملیگرا نیز ممنوع شد. در سال ۱۳۳۶ شاه به این نتیجه رسید که برای پایداری حکومت خود، نیاز به دو حزب دارد. او منوچهر اقبال و اسدالله علم را مأمور تشکیل دو حزب (در ظاهر مخالف) کرد. ولی این دو حزب، در خارج از مجلس نفوذی نداشتند. سرانجام مجادله همین دو حزب با یکدیگر بر سر تقلب انتخاباتی، باعث شد که شاه از احزاب خود ساخته نیز ناامید شود[۱۰۳] و در سال ۱۳۵۳، حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب قانونی کشور ایجاد کند. او اعلام کرد که هرکسی مایل نیست به این حزب بپیوندد، باید کشور را ترک کند.
منبع:ویکی پدیا
اگر تمایل به عضویت و امکانات مخصوص از وب مارا دارید عضو شوید تا از امکانات بهره مند شوید...
:: موضوعات مرتبط:
,
,
:: برچسبها:
محمدرضا شاه پهلوی ,
رفتن محمدرضاشاه به حج ,
شاه رفت ,
ایران قدیم ,
زندگی نامه محمدرضا شاه ,
کودتای28مرداد ,
,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7